《مدرسه رویایی》
پارت ۸
***ا.ت ویو***
بعد از اون شب با ماکارون و چایی، رابطهم با جیمین یهو خیلی فرق کرد . دیگه فقط تو مدرسه باهم نبودیم؛ حالا صبحها میتونستیم با هم بریم مدرسه، شبها قبل خواب یه کم پشت پنجره با هم حرف بزنیم. اون حسادت جیمین به سوهو هم هنوز بود، ولی حالا دیگه یه جورایی بامزه و قابل کنترل شده بود. سوهو هم متوجه قضیه شده بود و خودش رو کنار کشید، چون معلوم بود ا.ت دلش جای دیگهایه.
یک روز جمعه، میا و جونگ کوک مَنو جیمین رو کشوندن بیرون و گفتن یه برنامه خاص دارن. رفتیم یه کافه دنج و ساکت که معمولاً مال قرارها بود.
**میا:** «خب بچهها، ما یه نقشهای داریم. به نظرم وقتشه یه کاری کنیم.»
**ا.ت:** «چه کاری؟»
**جونگ کوک:** (نگاهی به جیمین انداخت) «راستش، فکر میکنم همه ما میدونیم که شما دو تا از هم خوشتون میآد. حالا چرا همش نقش بازی میکنید؟»
جیمین سریع سرشو پایین انداخت و یه کم خجالت کشید.
**جیمین:** «کوک، چی میگی؟»
ادامه دارد......
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
***ا.ت ویو***
بعد از اون شب با ماکارون و چایی، رابطهم با جیمین یهو خیلی فرق کرد . دیگه فقط تو مدرسه باهم نبودیم؛ حالا صبحها میتونستیم با هم بریم مدرسه، شبها قبل خواب یه کم پشت پنجره با هم حرف بزنیم. اون حسادت جیمین به سوهو هم هنوز بود، ولی حالا دیگه یه جورایی بامزه و قابل کنترل شده بود. سوهو هم متوجه قضیه شده بود و خودش رو کنار کشید، چون معلوم بود ا.ت دلش جای دیگهایه.
یک روز جمعه، میا و جونگ کوک مَنو جیمین رو کشوندن بیرون و گفتن یه برنامه خاص دارن. رفتیم یه کافه دنج و ساکت که معمولاً مال قرارها بود.
**میا:** «خب بچهها، ما یه نقشهای داریم. به نظرم وقتشه یه کاری کنیم.»
**ا.ت:** «چه کاری؟»
**جونگ کوک:** (نگاهی به جیمین انداخت) «راستش، فکر میکنم همه ما میدونیم که شما دو تا از هم خوشتون میآد. حالا چرا همش نقش بازی میکنید؟»
جیمین سریع سرشو پایین انداخت و یه کم خجالت کشید.
**جیمین:** «کوک، چی میگی؟»
ادامه دارد......
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۳۱۲
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط